Thursday, September 30, 2010

آ يا ا يرا نيا ن و ا قعا مسلما ن شد ند؟


روزهاي آرام در آن روزگاران كه هيبت و شكوه دولت ساساني، سرداران و امپراطوران روم را در پشت دروازه‌هاي قسطنطنيه به بيم و هراس مي‌افكند،عرب ها نيز مانند ساير مردم «انيران» روي نياز به درگاه خسروان ايران ميآوردند و در بارگاه كسرا چون نيازمندان و درماندگان مي‌آمدند و گشایش كار خويش را از آنان مي‌طلبيدند. پيش از اين نيز به درگاه شهرياران ايران جز از در فرمانبرداري درنيامده بودند. پيش از اسكندر «بيابان عرب» در زمره سرزمين‌هايي بود كه به داريوش شاهنشاه ايران تعلق داشت. از آن پس نيز سران و پيران قوم، بردرگاه پادشاهان ايران در شمار پرستاران و فرمانبرداران بودند. دردوره‌اي كه شاپور ذوالاكتاف هنوز از مادر نزاده بود، برخي از آنها به بحرين و كناره هاي درياي پارس به غارت آمده بودند. اما چنانكه درتاريخ‌ها آورده‌اند وقتي شاپور زاده شد، آنها را ادب كرد وبجاي خويش نشاند. در درگاه يزدگرد اول بزرگان حيره چون دست ‌نشاندگان و گماشتگان ايران به شمار مي‌آمدند. در روزگار نوشيروان، تازيان سرزمين ها ماوران نيز مثل تازيان حيره خراجگزار و دست ‌نشانده ايران بودند. باديه‌هاي ريگزار بي آب و نجد و تهامه را ديگر آن قدر و محل نبود كه حكومت و سپاه ايران را بخويشتن كشاند. زيرا در اين بيابانهاي بي‌آب هولناك خيال‌انگيز، از كشت و زرع و بازار و كالا هيچ نشان نبود. و جز مشتي عرب گرسنه و برهنه، كه چون غولان و ديوان همه جا بر سر اندكي آب و مشتي سبزه، با يكديگر درجنگ و ستيز بودند، از آدمي نيز درآنجا كس اثر نميديد. جز آن بيابانهاي هولناك هراس‌انگيز بي‌آب و گياه كه به رنج گرفتن و نگهداشتن نمي‌ارزيد ديگر هرجا از سرزمين تازيان ارجي و بهايي داشت اگر از آن روم نبود در زير نگين ايران بود. وعربان كه درين حدودسكونت داشتند بارگاه خسروان را درمدائن كعبه نياز و قبله مراد خويش ميشمردند. در قصه‌هاست كه از شاعران عرب نيز كساني چون اعشي، بدرگاه خسرو مي‌آمدند و از ستايش شاهنشاه مال و نعمت و فخر و شرف بدست ميآوردند. دراين روزها خود اين انديشه هم كه روزي تخت و تاج و ملك و گاه خسروان دست فرسود عربان بي‌نام و نشان گردد و كساني كه به بندگي و فرمانبرداري ايرانيان بخود مي‌باليدند، روزي تخت ديهيم شاهان و ملك و گاه خسروان را چون بازيچه‌يي بي‌ارج و بها به كام و هوس زيرو زبر كنند هرگز بخاطر كسي نمي‌رسيد. اما درست در همين روزگاران كه ضعف معنوي و روحاني نيروي ظاهري و جسماني دولت ساساني را از درون مي‌خورد و ميكاست، نيرويي معنوي، بزرگ و بالنده از درون ريگزارهاي فقر هولناك بيابان عرب پديدآمد و اندك اندك باليد و فزوني يافت تا سرانجام شكوه و قدرت كسانيكه پنجه برپنجه روم ميزدند و بزور بازو پنجه آنان را ميتافتند،دستخوش تازيان گشت.
صحرانشينان جزيره خشك و بي‌آب وگياه عرب، با آن هواي گرم و سوزاني كه همه‌جا در جاهاي كوهستاني آن هست البته براي زيست مردم جايي مناسب نبود. از اين رو بودكه از دير باز تمدن و فرهنگ درآنجا جلوه‌يي نكرده بود و گذشته از پاره‌يي نقاط كه از آب و گياه بهره داشت يا جاهايي كه برسر راه تجارت واقع بود در سراسر اين بيابان فراخ زندگي شهرنشيني هيچ جا رونق نيافته بود.
گذشته از نواحي كوهستاني جنوب كه از يمن تا عمان امتداد داشت، دركناره‌هايي باديه، مجاور شام و بين‌النهرين نيز از قديم شهرهاي كوچك ميبود كه اعراب درآن ها سكونت ميداشتند. شهرهايي مانند مكه و يثرب وطايف و دومه الجندل نيز جنبه بازرگاني داشت و برسرراه تجارت بود. باقي اين سرزمين پهناور جز ريگهاي تفته و بيابانهاي فراخ چيزي نداشت. و اگر گاه چشمه‌يي كوچك از خاك مي‌جوشيد و سبزه‌يي پديد مي‌آمد عرب بيابان نشين با شترها و چادرهاي خويش همانجا فرود مي‌آمد. زندگي اين خانه‌بدوشان بيابانگرد البته بغارت و تطاول بسته بود ودر سراسر صحرا، قانون جز زور و شمشير نبود. عربان كه از ديرباز درچنين سرزميني مي‌زيستند ناچار مردمي وحشي‌گونه و حريص و مادي ميبودند.
جز آزمندي و سودپرستي هيچ چيز در خاطر آنها نمي‌گنجيد. هرگز از آنچه مادي و محسوس است فراتر نمي‌رفتند و جز به آنچه شهوات پست انسان را راضي مي‌كند نمي‌انديشيدند. از افكار اخلاقي آنچه بدان مينازيدند مروت بود و آن نيز جز خودبيني و كينه‌جويي نبود. شجاعت و آزادگي كه در داستانها به آنها نسبت داده‌اند همان درغارتگري و انتقام‌جويي به كار مي رفت . تنها زن و شراب و جنگ بود كه در زندگي بدان دل بسته بودند.
از اينها كه مي‌گذشت ديگر هيچ توجه و عنايتي به عالم معني نميداشتند. آداب و رسوم زندگي شهري را به هيچ‌وجه نميتوانستند بپذيرند. درغارتها و چپاولهايي كه احياناُ برشهرهاي مجاور مي‌كردند همه جا با خود ويراني و فساد مي‌بردند. از وحشي‌خويي و درنده‌طبعي بسا كه بقول ابن‌خلدون سنگي را از بن عمارت برمي‌كندند تا زير ديگ بگذارند يا آنكه تير سقف را بيرون مي‌كشيدند تا زير خيمه نصب كنند.
اين فرمانروايان صحراكه از تمدن و فرهنگ بي‌‌بهره بوده‌اند، در دوره‌يي كه تمدنهاي بزرگ دنياي قديم شكوه و عظمت تمام داشته است، اگر جز قتل و غارت و رهزني كاري داشته‌اند حفظ راه‌هاي بازرگاني و بدرقه كاروان‌هاي تجارتي بوده است. بنا براين هرچند استيلا براين صحراهاي فراخ بي‌آب و گياه آن قدر نداشته است كه دولتهاي بزرگ قديم چون مصر و بابل و ايران و روم بدان چشم طمع بدوزند، اما براي حفظ جان قافله‌هاي تجارتي، هم از دير باز كشورگشايان قديم اين فرمانروايان صحرا را بخدمت خويش مي‌گرفتند. در تاريخها هست كه وقتي كمبوجيه پادشاه هخامنشي لشگر به مصر برد، اعراب را واداشت كه درباديه براي سپاه اوآب تهيه كنند و در برخي از جنگهايي كه ايرانيان با يوناني‌ها كرده‌اند نيز اعراب جزو سپاه ايران به شمار مي‌آمده‌اند. بدينگونه در روزگاران كهن عرب را شاني و قدري نبود. شهري و تمدني نداشت و محيط زندگي او نيز پيدايش هيچ نظام و تهذيبي را اقتضا نمي كرد. معهذا اگر در كناره‌هاي اين بيابان فراخ شهري و واحه‌يي بود، از بركت تربيت و تمدن روم يا ايران بود. چنانكه نزاع و رقابت مستمري كه همواره بين ايران وروم دركار بود ، دولتهاي غسان و حيره را پديد آورد. غسان دركنار باديه شام بود و دولت روم آن را دربرابر ايران علم كرده بود. حكومت ايران نيز دولت حيره را دركنار باديه عراق بوجودآورده بود تا هم درآن حدود از «اصطكاك» مستقيم دو دولت جلوگيري كند و هم در جنگ با روم مددكار ايران باشد.
اما نفوذ ايران برعرب منحصر به امارت حيره نبود. از همه قبايل وطوايف گردنكشان و بزرگان عرب به درگاه پادشاهان ساساني روي نياز مي‌آوردند. گذشته از اينها يمن نيز از روزگار نوشيروان دست نشانده ايران بود. مطالعه در تاريخ حيره و يمن نشان مي‌دهد كه ايرانيان در آن روزگاران عرب را به هيچ نمي‌گرفته‌اند و هرگز از جانب آنها هيچ انديشه‌يي نداشته اند.(دوقرن سكوت استاد زرين كوب).
نظام ساسانيان دچار ضعفهاي تاريخي شده بود و روحانيون ديني ايران از رنج و درد وشكنجه مردم دور شده بودند. بدين رو شمشير خشك، تيز و برنده تازيان تو انست از مداين تا نهاوند را از دم خود بگذراندو سپاه پرشكوه ايراني را به خاك و خون بكشد و زنان ما را به كنيزي بكشاند و مردان ما به بندگي (موالي) اعراب تبديل شوند مولا و تازيان سرور شوند!! اما ايراني‌ها خيلي زود توانستند يك انشعاب بزرگي در اسلام بوجود بياورند! هرچند همان هنگام سعدين وقاص از سرداران سپاه اسلام، آيين اسلام را رها كرد و به معبدهاي اوستايي پناه آورد و پيرو زرتشت شد!
ايرانيان نيز كه عامل اصلي ترور سه خليفه بودند خيلي زود انشعابي بزرگ در اسلام بوجود آوردند و آنرا تشيع ناميدند!! يعني هم نام اسلام را به كناري نهادند و هم كسي را به عنوان رهبر تشيع پذيرفتند كه با تمامي جناحهاي تازيان جنگيده بود! هرچند خوداو به دست يك ايراني كشته شده !
- ابن ملجم مرادي يك ايراني بودكه امام علي را ترور كرد.
- فيروزان (پيروزان) نيز از سرداران سپاه ايران بود كه عمر را ترور كرد. در ترور عثمان نيز هرچند توده‌هاي مصر نقش موثري داشتند، اما ايرانيان درجهت سازماندهي آنها بسيار فعال بودند.
ايرانيان با ‏آفريدن تشيع نظام پادشاهي و حكومت وراثتي ايراني را به اسلام تحميل كردند و دليل اصلي پشتيباني ايرانيان از امام علي بدين خاطر بود كه وي با تمامي ياران و عشقهاي پيامبر اسلام جنگيده بود.
امام علي در دوران خلافت و حكومت خود كه حدود 5 سال بود سه جنگ بزرگ انجام داد كه ايرانيان انتقام قادسيه و مداين و نهاوند را در آن جنگها ديدند و بسيار شادمان شدند و وي را به پادشاهي و پيشوايي برگزيدند. و امام علي كه خود هوادار سه خليفه بود وحتي فرزندان خودرا به نامهاي آنها ناميده بود را مخالف سرسخت آنها تعبير مي‌كردند.!!
يكي از جنگهاي امام علي با معاويه بودكه خاندان او در هجوم به ايران نقش بسيار مهمي داشتند. اين جنگ با عنوان صفين درتاريخ ثبت شده است كه اكثر سرداران سپاه معاويه نيز از جمله كساني بودند كه درهجوم به ايران شركت داشتند.
- جنگ ديگر با عايشه همسر زيبا و دلبرباي پيامبر اسلام بوده است كه سرداري سپاه اورا 2 تن از بهترين ياران پيامبر اسلام به عهده داشته اند. طلحه و زبيرا! اين 2 تن القاب بزرگي نيز از پيامبر اسلام گرفته بودند و پيامبر اسلام آنانرا از ساكنان بهشت خوانده بود. اين دو تن در جنگ با امام علي جان سپردند. اما خانم عايشه موردعفو امام علي قرار گرفت . عايشه توسط پيامبر اسلام عنوان ام‌المومنين (مادر باورمندان و مسلمانان) و حميرا را به خود اختصاص داده بود. اما امام علي عليه وي شمشير كشيد و جمع بسياري از سربازان وي را به قتل رسانيد.
- جنگ ديگر امام علي با گروهي از سپاهيان خودش بود كه بسيار متدين ومتعصب نسبت به اسلام بودند. در پس شكست و يا حكميت امام علي در جنگ با معاويه، از صف او خارج شده و برعليه وي شمشير كشيدند و امام علي تمامي آنان را كه پيشاني‌هايشان از سجده پينه بسته بود را از دم تيغ گذراند و همگي را به قتل رساند!
ايرانيان وقتي مشاهده كردند كه امام علي نخستين عربي بود كه شمشير برعليه تازيان كشيد و تمامي كسانيكه افتخارات بسياري در قتل عام ايرانيان داشتند را از دم تيغ خود گذراند و آنها را كشت، عاشقانه به او مهر ورزيدند و فرزندان او را چنانچه در سنت ايراني رسم بود به پادشاهي (امامت) پذيرفتند!
اين پذيرش بعد از امام حسن و از فرزندان امام حسين شروع شد!! دليل اصلي اينكه ايرانيان فرزندان امام حسين را به رهبري نپذيرفتند، صلح و سازش ايشان بود با معاويه! كه در هجوم به ايران خود و خاندانش دست داشتند! اما امام حسين كسي است كه برعليه بني‌اميه شمشير مي‌كشد و به جنگ آنها ميرود و درهمان راه نيز جان ميدهد. جانبازي امام حسين درجهت نبرد با مهاجمان به ايران و ايراني بودن همسر وي (شهربانو) موجب ميشود تا پادشاهي وراثتي ايراني با عنوان امامت و ساختن تشيع وارد اسلام شود و يك اسلام اعتراضي ايراني ساخته شود! ارقام شش و هفت امامي و 12 امامي و بسياري موارد ديگري كه ايرانيان را وارد تشيع كردند. نوعي مبارزه با اسلام و مسلماني اعراب بود كه سمبل‌هاي اوستايي را نيز به اين بهانه‌ها به تشيع منتقل كردند..
* اصلي ترين شعار اسلام و مسلماني شهادتين بود ( يعني 2 شهادت) 1- اشهدان لااله الاالله 2- اشهدان محمد رسول الله! ايرانيان اصلي ترين شعار اسلام را از 2 به 3 رساندند و اضافه كردند اشهدان علي ولي الله ! و عنوان ولي از رسول بالاتر است يعني با اضافه كردن اين شعار به علي درجه ومقامي بالاتر از پيامبر اسلام دادند. زيرا رسول يعني كسي كه پيغامي مي برد اما ولي الله يعني كسي كه ازطرف الله حكومت مطلقه مي كند!! بعد شكل گيري علويها وعلي اللهي ها نيز درهمين راستاي ضديت با اسلام وجعل اسلامي ايراني بوده است!
- پس از 12 امام نيز تمامي خردمندان و پژوهشگران ايراني تا جايي كه ميتوانستند اعلام ميكردند كه مسلمانان نيستند و يا اعلام ميكردند كه پيرو آيين مهرو اوستا هستند و يا هم با برتري دادن به آيين مهرو اوستا مهر تاييد خودرا به آيين اوستا و آيين كهن ايران مي نهادند
از وبلاگ.
 http://yekomrsetam.blogspot.com