Wednesday, March 13, 2013

نظر رضا شاه درباره جدايي دين از حکومت





«... آنچه از همه مهمتر و غير قابل عفو است، اختلاط سياست است با مذهب که تمام سلاطين صفويه شريک در اين اشتباهند و شاه عباس مخصوصا اين اشتباه را خيلي غليظ کرده است. اگرچه اين اختلاط و امتزاج کاملا حکايت از ضعف قواي مرکز مي نمايد، ولي سلاطين صفويه به مناسباتي که در اين سفرنامه جاي ذکر آن نيست، تا يک درجه معتمدا يا از روي بي فکري و اشتباه اين خلط مبحث را تعقيب و گاهي هم تشديد مي کرده اند. دلايلي که شاه عباس و ساير سلاطين صفويه را در تعقيب اين موضوع مهم بخواهند تبرئه نمايند، به نظر من وافي و رسا نيست. زيرا در قضاياي تاريخي عمر يک نفر و عمر يک سلسله را نبايد مأخذ قرار داد. بلکه عمر تاريخ را بايد در نظر گرفت که اتخاذ يک تصميم نارسا تا چه مدت و زماني ممکن است يک جامعه و امتي را بيچاره و فرسوده نمايد.
شبهه و ترديدي نيست که مذهب و سياست دو اصل مقدسي است که در تمام موارد جزييات اين دو اصل بايد مطمح نظر زمامداران عالم و عاقل باشد و دقيقه اي از آن غفلت نورزند ولي اختلاط آنها با يکديگر نه به صرفه مذهب تمام مي شود نه به صرفه سياست اداري و بالمآل در ضمن اين اختلاط و امتزاج، هم مذهب سست و بلااثر مي گردد و هم سياست رو به تمامي و اضمحلال مي رود. اگر چه ضربت اين تصميم مهلک را خود سلسله صفويه در زمان سلطان حسين بهتر از همه ديدند، مع هذا نتيجه اين تصميم غير عاقلانه را نبايد در دوره صفويه ملاحظه کرد، بلکه بايد با تاريخ همراه آمد و تأثيرات آن را در ايام سلطنت قاجار تماشا نمود که پايه مذهب و سياست بر روي چه منوالي چرخيد و به چه فلاکتي منتهي شد.
آنهايي که مذهب و سياست را مخلوط به هم نمايند هم انتظامات دنيا را مختل کرده اند و هم انتظارات آخرت را تخريب نموده اند. گاهي هم بالمره نتيجه، بر عکس مقصود به دست مي آيد يعني روحانيون کشيده مي شوند به طرف دنيا، و سياسيون به طرف آخرت و اين همان اختلالات عظيمه ايست که اصول زندگاني مردم را دچار تزلزل کرده، آنها را مي راند و به جانب ريا و تزوير و دروغگويي و فساد و دورويي.
نتيجه اين اختلاط ناصواب تا به اين حد ممتد مي شود که مثلا فلان مجتهد روحاني که کار اصلي او تصفيه اخلاق عمومي است ماهي هشتصد و پنجاه تومان از خزانه دولت مي گيرد که عمارات سلطنتي را حلال نمايد تا مردم مجاز باشند که در آنها نماز بخوانند. در عوض فلان وکيل مجلس شوراي ملي، که وظيفه او ورود در سياست اداري است، در پشت تريبون شمايل پيغمبر را باز مي نمايد که مردم به اسلاميت و آخرت پرستي او ترديد نياورند و او بر اثر اين تزوير و تقلب مجال داشته باشد که علايق مادي خود را تأمين و بالاخره موقعيت او به هر درجه و پايه اي هست، دچار تزلزل و ارتعاش نگردد.
روحاني اولي در عوض قناعت و توجه به آخرت که عين تزکيه نفس است، فريفته دنيا و پول و ظواهر امور شده، ايمان و عقيده مردم را دچار شديدترين ترديد و اصول تقوي و پرهيزکاري را مجروح و لکه دار مي نمايد.
سياسي دومي که بايد اصول زندگاني دنيايي مردم را راهنمايي کند، مي رود دنبال عوام فريبي و رياگويي و تزوير و دورويي که اين نيز به نوبه خود در سست نمودن ايمان عامه تأثير بسزايي دارد.
دو سال قبل که سمت رياست وزرا را داشتم و براي سرکشي به قشون به منطقه اي مسافرت کرده بودم، شيخ الاسلام آنجا را ديدم که جلوي مستقبلين افتاده و در تبريک ورود من بلاغت و فصاحت مخصوص به خرج مي دهد ولي در تمام مذاکرات او کوچک ترين کلمه اي که بوي ايمان و اعتقاد و پرهيز و آخرت از آن استشمام شود، از دهان او شنيده نمي شد. در ضمن معلوم کردم که اين شخص بدون اجازه و فرمان، لقب شيخ الاسلام را براي خود تخصيص کرده است. دليل اين تقلب را از او مؤاخذه کرده بودند. جواب مضحکي داده بود، گفته بود: چون در تمام ايران شرط اول شيخ الاسلامي بي سوادي است، من که بالمره سواد خواندن و نوشتن ندارم، لهذا از تمام شيخ الاسلام ها شيخ الاسلام ترم!...
...فلان رييس که در مرکز سياست مملکت قرار مي گرفت، صراحت لهجه را عمدا در خود خفه مي کرد، و بر خلاف معتقدات خود متظاهر به آخرت پرستي مي شد و عوام فريبي را ترويج مي کرد. فلان وزير و فلان رييس الوزرا که رسما و وجدانا مأمور انتظام ادارات و اصلاح دنياي ايران بودند، دم از آخرت و هول قيامت مي زدند و با ريش و عبا و طرز لباس در قلوب عوام تهيه منزل مي کردند. اما فلان معمم ظاهرالصلاح که ديگر احتياجي به تهيه اين مقدمات نداشت، مخفيانه عيش شبانه و بانگ نوش نوش به استقبال آخرت مي فرستاد و به کلي مجذوب مي گشت به آن نکاتي که در قاموس تقوي و پرهيزکاري و ايمان و اعتقاد به خدا و رسول هنوز فهرستي براي آن تدوين نشده است».

از:
کتاب «سفرنامه خوزستان و مازندران رضاشاه» که در شهريور 1383 در آلمان توسط مجله تلاش به چاپ رسيده است.