Tuesday, May 24, 2011

کوسه ها و ماهی های ساده دل ..




اگر کوسه ها آدم بودند با ماهی های کوچولو مهربانتر می شدند؟


آقای کی گفت:البته !اگر کوسه ها آدم بودند توی دریا برای ماهیها جعبه های محکمی می ساختند و 

همه جور خوراکی توی آن می گذاشتند ، مواظب بودند که همیشه پر آب باشد.


هوای بهداشت ماهی های کوچولو را هم داشتند برای آنکه هیچوقت دل ماهی کوچولو نگیرد.

گهگاه مهمانی های بزرگ بر پا میکردند چونکه گوشت ماهی شاد از ماهی دلگیر لذیذتر است!.

برای ماهی ها مدرسه می ساختند وبه آنها یاد میدادند که چه جوری به طرف دهان کوسه شنا کنند 

درس اصلی ماهیها اخلاق بود

به آنها می قبولاندند که زیبا ترین و باشکوه ترین کار برای یک ماهی این است که خودش را در نهایت 

خوشبختی تقدیم یک کوسه کند.

به ماهی کوچولو یاد میدادند که چطور به کوسه ها معتقد باشند وچگونه خود را برای یک آینده زیبا 

مهیا کنند؛ آینده یی که فقط از راه اطاعت به دست می آید

اگر کوسه ها آدم بودند در قلمروشان البته هنر هم وجود داشت .

از دندان کوسه تصاویر زیبا ورنگارنگی می کشیدند ؛ته دریا نمایشنامه به روی صحنه می آوردند که در 

آن ماهی کوچولو های قهرمان شاد وشنگول به دهان کوسه ها شیرجه می روند.

همراه نمایش آهنگهای مسحور کننده یی هم می نواختند که بی اختیار ماهیهای کوچولو را به طرف 

دهان کوسه ها می کشاند...

در آنجا بی تردید مذهبی هم وجود داشت که به ماهیها می آموخت:

"زندگی واقعی در شکم کوسه ها آغاز میشود!!"

برتولد برشت

Sunday, May 8, 2011

اورمزد و الله، تفاوت دو خدا، جدایی میان دو آسمان


پاسخی به پرسش هنوز - مسلمانان
مهدی اخوان ثالث: همان اهریمن است الله
ashoo_zartosht_sepantaman_thumb_medium108_150پرسشی که بسیاری از "هنوز- مسلمان" ها از ما می پرسند این است که آیا تفاوتی میان خدای ایرانیان، یعنی اهورامزدا، با خدای بن لادن و خلخالی و خالد بن ولید، یعنی الله وجود دارد؟ باور بیشینه ی این پرسندگان این است که خدا یکی است و دین بهی نیز دینی الاهی است و از این رو، فرقی بنیادین میان دین زرتشت و آئین محمد، که با شمشیر مردانی چون عمر و حسین و حسن و سعد ابن ابی وقاص ولید وارد سرزمین کوروش شد، نیست؛
بی شک این یک اشتباه ِ به همان اندازه بزرگ که پُر پیامد، و بیش از هر چیز، اشتباهی بر هم زننده ی اخلاق و یکپارچگی معنوی است، چرا که به گونه ای بد نافهمیدنی، هیچ همپوشی ملکوتی ای میان خدای ایرانیان و خدای حجاز، یعنی خدای قوم قریش، که محمد و همسر مسیحی اش، خدیجه، از میان آنان برخاستند، نیست؛
اصولا الله، به همان گونه که عیسی، خدای مسیحیت، دنباله ی منطقی ِ یهوه، خدای یهودیت است و در تبار شناسی خدایان، «خدایی ابراهیمی»، و از روزن جغرافیای فرهنگی ایرانشهری، «خدایی غربی» شمرده می شود؛
اهورا مزدا اما، خدایی است آریایی و شرقی؛ طبیعی ست، ما می توانیم از این باور پشتیبانی کنیم که در نهایت جهان را یک آفریدگار بیشتر نیافریده است و هر قومی، نام خاصی برای این آفریدگار یکتا برگزیده است؛ اما آیا به راستی چنین است و تفاوت، تنها در نام ِ یک پدیده ی یکتا و مشترک است؟
بی کمترین گمان و آزردگی خاطری می توان به این پرسش پاسخی منفی داد. پیش از این بارها گفته و تاکید کرده ایم که هر تمدنی را با سه سنجیدار و مفهوم پایه ای می توان سنجید: مفهوم انسان، مفهوم ایزد و مفهوم طبیعیت؛ در تمدن ایرانشهری، همه ی این مفاهیم سه گانه در تعارض کامل با مفاهیم همانند شان در تمدن ابراهیمی به سر می برند.
از بُعد نظری و نیز از روزن کارکرد مفهومی، نه طبیعت، نه انسان، و نه ایزد، در تمدن ایرانشهری رفت و بستی با طبیعت و انسان و ایزد در تمدن ابراهیمی ندارند؛ خدای ابراهیمی خدایی است که هم سرچشمه ی بدی است و هم سرچشمه ی نیکی، در علم کلام، یعنی خدایی توحیدی و در برگیرنده ی همزمان ِ تاریکی و روشنایی و آگاهی و ناآگهی و مهر و کین است؛ و بر پایه ی همین توحید، که معنایی جز آوردن شرّ به درون ملکوت ندارد، هم قهر می کند و فریاد می کشد و با پیامبران اش، از جمله یعقوب، کشتی می گیرد و لگد پرت می کند؛ و هم چون اژدها و دیوهای اسطوره های ایرانی از دهان اش آتش می بارد؛ و هم بر پایه ی همین توحید که ناآگاهی و فریب را در دستگاه الاهی اش به امری واجب مبدل می کند، به فریب دادن و گول زدن انسان ها می بالد و در نهایت نیز چون یک کارگردان درجه ی سه ی سینما، از آفریدن آن ها پشیمان می شود. (Gn.6.6)
مثلث ملکوتی ابراهیمی به سرکردگی یهوه، عیسی و الله، با آن امر پاک و روشن و زیبایی که ایرانیان زیر مفهوم ایزد و آسمان درک می کنند، هیچ همخوانی ای ندارد و تلاش مسلمان های حرفه ای نیز، یعنی روحانیت و همکاران سکولار-دمکرات شان، برای تاکید بر یگانه بودن خدا و وحدانیت، و در نتیجه یکی بودن الله با اهورامزدا، دلیلی جز لاپوشانی همین حقیقت، که مهدی اخوان ثالث به گونه ای بد نافهمیدنی بر زبان اش می راند ندارد: همان اهریمن است الله:
سیه کاران در میخانه ها بستند حافظ جان
خم و مینا و جام باده بشکستند حافظ جان

به مستان می انگور حدها می زنند آنان
که از کبر و غرور و مکر سرمستند ، حافظ جان

خدا گویند و می گیرند جان و مال مردم را 
خدا داند که بس نا مردم و پستند حافظ جان

خدا کی نان جان با شرط ایمان میدهد کس را 
چرا الهیان این را ندانستند حافظ جان

خدا ما را از این الله اهریمن رها سازد 
یقین اهریمن و الله همدستند حافظ جان

همان اهریمن است الله و در این شک ندارم من
گواهم ایزدی ایرانیان هستند حافظ جان

ببين شبها چه تاریک است زیر پرچم الله
ببین مردم چه بدبخت و تهیدستند حافظ جان

سلامی کن به خیام آن ابرمرد از من مسکین
بگو پَستان در میخانه ها بستند حافظ جان (مهدی اخوان ثالث، م. امید)
*
مردان فرخ: همان اهریمن است الله
نویسنده ی شک و گمان شکن، هزاره ای پیش از این، اینهمانی ِ یهوه (الله) و اهرمن را، با نگرش به ویژگی های دیومنشانه و خرد ستیزانه ی یهوه- عیسی-الله، این گونه بیان می کند:
Nūn agar hān yazad kē-š ēn nishān ud daxšag, a-š rāstīh aziš dūr…xvad ast druz ī dušox, sālār ī tār gilistag ī tamtōhmag, kē-š vīftagān ī dēvīg vadagān ped ādōn nām stāyend ud namāz barend
"اکنون اگر ایزدی را بپنداریم که دارای این نشانه ها و شناسه ها باشد، چنین ایزدی راستی از اش دور است ... و خود همانا اهرمن، دیو ِ زینده در دوزخ است، سالار ِ تاریکی است که در جایگاه ِ دیوان ِ تاریک تُخمه می زید، کسی که خاموش دلان ِ دیو فریفته، به نام ِ «آدون» (الله، یهوه، عیسی) می ستایند و نماز اش می برند." (مردان فرخ، شک و گمان شکن، darag î 9.82-86)
ایرانیان از دیرباز پندار شان از ایزد پنداری استوار بر پاکی و روشنی ِ بی مرز است. در نزد ایرانیان آفریدگار جهان نمی تواند در آغاز هر روز به دست خود اش 90000 فرشته را بیافریند تا سراسر روز را ستایش اش کنند، و در پایان همان روز همه ی آن فرشتگان را در دوزخ به درون رودی از آتش افکند!، یعنی کاری که خدای ابراهیمی انجام می دهد و از انجام این کُنش ِ شگفتی آور و شکنجه گرانه که به احتمال زیاد به فکر مارکی دو ساد نیز نمی توانست برسد، سرخوش نیز می شود. (Talmud, Hagigah, 14.a)
در نزد ایرانیان ایزد نمی تواند چون خدای ابراهیمی قهر کند و یا فریب دهد و یا قتل عام کند و یا سنگ از آسمان بر سر آفریدگان اش بباراند. باور مردانی چون کوروش بزرگ و داریوش بزرگ، که در مکتب پاک و روشن اندیشانه ی اشو زرتشت درس های معنوی خود را خوانده بودند، این بود که آفریدگار جهان تنها در درون نیکی است که «شهریار ِ همه توان» (قادر مطلق)، و «شهریار همه آگاه» (عالم مطلق) است و نه در درون بدی. به دیگر سخن، قدرت بی مرز آفریدگار در انجام کنش های نیک، منطقی، و تهی از بدی و کین و خشم است و نه در انجام کنش های ناهمساز، پلید، کین خواهانه و برخاسته از خشم و آز و دشمنی.
مینو-خرد (و نه آنگونه که به نادرست «مینوی ِ خرد» خوانده می شود)، اثری از عصر ساسانی، بنیاد بیم و ریشه ی رنج ِ موجود در هستی را اهریمن می داند و بُندهش، اثری دیگر از همین دوران، بر این باور است که اهورامزدا به یاری آسمان شادی را برای انسان آفرید، تا انسان به یاری شادی، به جنگ اندوه، که سرچشمه اش در اهریمن است، برود:
"او (= هرمزد) به یاری آسمان شادی را آفرید. بدان روی برای او شادی را آفرید، که اکنون که آمیختگی است، آفریدگان به شادی درایستند" (بندهش، ص. 40)
منظور نویسنده ی بندهش از «آمیختگی»، که فن واژه ای یزدان شناختی است، آمیزش آفرینش پاک و ناب مزدائی با امر ِ بدی و تاریکی است که در پی ِ تازش اهریمن (=اَفگَد) به آفرینش اورمزد و یا همان هرمزد روی داده است.
آری، درست است، در اینجاست که ما مفهوم سخن داریوش بزرگ را که می گوید " اهورامزدا انسان را آفرید، و شادی را برای انسان آفرید"، بهتر درک می کنیم.
طبیعی است که هیچ نزدیکی ای میان چنین خدایی با خدای انباشته از خشم و ستیزی که شمشیر از دهان اش بیرون آمده است، یعنی خدای مسیح، و یا خدایی که گروه گروه انسان می کشد و خشم اش هفت نسل ِ بعدی ِ گناه کاران را می گیرد، یعنی یهوه، و یا خدایی که پیوسته می گوید از من بترسید و هراس داشته باشید، یعنی الله، ندارد.
بر پایه ی متون کلاسیک پارسیک، ایزد در پندار ایرانیان یعنی آن کسی که نیکی را میان آفریدگان بخش و پخش می کند؛ مردان فرخ، دانا و فرزانه ی ایرانی، که پیش از این نیز از او یاد کردیم، هزار سال پیش چیستی بغان، یعنی خدایان را چنین به نقش می کشد:
Cōnīh ī bayān ī nēkīh baxtārīh
" چونی ِ بغ ها بخش کردن نیکی است" (šgv 2.4.28 )
چونی در اینجا به چم چیستی و ویژگی گوهری است و بغ نیز یعنی خدا.
این «نیکی – بَختاری» و «در - نیکی – ایستادگی» تا جایی است که خداوند پزشک و درمان گر ِ هستی شمرده شده است:
Hangird ēn kū: dādār, bizešk ud drustbed ud dāštār, parvardār ud pānāg, buzāg ē ī  dāmān, nē vēmārgar ud dardēnīdār ud pādifrāhgar ī xvēš dām
" روی هم رفته این که: دادار، پزشک و درمانگر و نگهدارنده و پرورنده و پاینده و بُختار (نجات دهنده) آفریده های خویش است و نه بیمارگر و درد آور و پادافراه گر (جریمه کننده) آنان"( 2.4.102 gvš(
و از همین رو است که اشو زرتشت نیز، هزاران سال پیش از مردان فرخ، اهورامزدا را «درمان گر هستی» ahūmbiš (44Y.) نامیده بود. و ما در اینجا با پیوستگی هزاران ساله ی مفهوم ایزد از اشو زرتشت تا مردان فرخ، که در عصر تازی زدگی می زیست، روبروئیم؛
به دیگر سخن: در حالی که خدای ابراهیمی شخصا شکنجه و فریب و درد و رنج آفریدگان اش را به گُرده می گیرد و از درد و رنج و گمراهی آفریدگان اش شادمان می شود، خدای ایرانی از هر منش و گویش و کنشی که دربردارنده ی بدی و تاریکی و گمراهی و خردستیزی و اندوه آوری باشد، تهی است؛
ساده کنیم: ایرانیان برای آن پدیده ای که در ادیان ابراهیمی خدا نامیده می شود نام و شناسه ای روشن داشتند: دروج، و یا همان، اهریمن.
هنگام آن رسیده ای که دامن سرزمین زرتشت و کوروش را از این پلیدی حجازی بپالاییم و آسمان ایرانشهر را باری دیگر آسمانی شرقی، آسمانی مزدائی، و استوار بر روشنی ناب گردانیم. 
برگرفته از سایت : جنبش فرزندان زرتشت