Friday, August 26, 2011

مردم لیبی کجا و ما کجا


درود بر مردم لیبی ...
نه مثل ما ایرانی ها بالاترین داشتن، نه تو فیس بوک دنبال پَ نه پَ بودن، نه بازی با رنگها ، نه بساط آب بازی و وبلاگ بازی داشتن البته در این حدی که ما داریم، نه هی‌ نشستنبگن مملکته داریم ؟؟ نه دنبالِ نوشتن کلمه "تکراری" زیر کامنتها‌ و مثبت و منفی دادن های سلیقه ای به لینکهای جورواجور بودن و نه دنبال درست کردن پرونده سیاسی واسه پناهنده شدن به بقیه کشورها !! 
کانال های فله ای ماهواره ای و بی بی سی و صدای آمریکا و پارازیت و ...هم که بماند.
موبایل هم دستشون نگرفتن برن واسه آزادیشون ازدورفقط فیلم بگیرن و بعد از چند تا تظاهرات و شنیدن صدای تیر و تفنگ همه با هم جا بزنن . سکوتشون شد  فریاد تا شدن آزاد... فریادی بدون رهبر اما منسجم و مستمر . خلایق هر چه لایق !! زنده باد مردم لیبی ... !

Wednesday, August 17, 2011

مردان سرزمین من




برای باغیرت بودن باید وجود داشت
مردان سرزمین من بی غیرت نیستند
آنها بی وجودند ؛
آنجا که دختر شهرشان را برای تجاوز با لباس قانون می برند
و موهایش را همچون افسار اسب می کشند ،
در برابر زجه ها و فریاد هایی که از حنجره اش بیرون میزند
تنها سکوت می کنند ، فیلم میگیرند و کمی فحش بلغور می کنند
مردان سرزمین من بی غیرت نیستند
مردان سرزمین من بی وجود اند ...  

Friday, August 12, 2011

دماغ دین و مذهب



The Nose of Religion:
Growing in a dominant religious community will eventually cause you to have 
a nose growing bigger and bigger in your forehead. 
Therefore when you become an adult, every damn perspective you observe
will include the "Nose of Religion"

Wednesday, August 10, 2011

نامه ای به یک فاحشه


راستی روسپی! از خودت پرسیدی چرا اگر در سرزمین من و تو، زنی زنانگی اش را بفروشد که نان در بیاورد رگ غیرت اربابان بیرون می زند اما اگر همان زن کلیه اش را بفروشد تا نانی بخرد و یا شوهر زندانی اش آزاد  شود این «ایثار» است 
مگر هردو از یک تن نیست؟
  
بفروش !  تنت را حراج کن… من در دیارم کسانی را دیدم که دین خدا را چوب میزنند به قیمت دنیایشان، شرفت را شکر که اگر میفروشی از تن می فروشی نه از دین

((فریدون فرخزاد))

Wednesday, August 3, 2011

شعری که از کتابهای درسی حذف شد

شعر ارزشمند فردوسی که از کتابهای درسی حذف شد

بمناسبت شکست ایرانیان و یزدگرد سوم در جنگ با اعراب

چو بخت عرب بر عجم چیره گشت --------همه روز ایرانیان تیره گشت
جهان را دگرگونه شد رسم و راه---------- تو گوئی نتابد دگر مهر و ماه
ز مِی نشئه و نغمه از چنگ رفت ---------ز گل عطر و معنی ز فرهنگ رفت
ادب خوار گشت و هنر شد وَبال---------- ببستند اندیشه را پَر و بال
جهان پر شد از خوی اهریمنی -----------زبان مُهر ورزید و دل دشمنی
کنون بی‌غمان را چه حاجت به می-------- کران را چه سودی به آوای نی
که در بزم این هرزه گردان خام---------- گناه است در گردش آریم جام
بجائی که خشکیده باشد گیاه -------------هدر دادن آب باشد گناه
چو با تخت منبر برابر شود------------- همه نام بوبکر و عُمَر شود
ز شیر شتر خوردن و سوسمار---------- عرب را بجائی رسیده است کار
که تاج کیانی کند آرزو ----------------تُفو بر تو‌ای چرخ گردون تفو
دریغ است ایران که ویران شود---------- کنام پلنگان و شیران شود